جدول جو
جدول جو

معنی چرخ غدار - جستجوی لغت در جدول جو

چرخ غدار
(چَ خِ غَدْ دا)
آسمان. گردون. فلک، بخت، بخت بد و سرنوشت بد. (ناظم الاطباء). رجوع به چرخ ستمکار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخ دوار
تصویر چرخ دوار
کنایه از آسمان، طاس آبگون، چرخ روان، چرخ چنبری، سقف لاجورد، پردۀ نیلگون، چرخ گردان، طارم فیروزه، طاق طارم، گنبد لاجوردی، چرخ بلند، طاس نگون، چتر مینا، چرخ گردان، قلزم نگون، کلّۀ نیلوفری، چتر کحلی، قبّه خضرا، چرخ کبود، طاق مقرنس، چرخ خضرا، چرخ کبود، کلّۀ خضرا، طارم اطلس، چرخ دوّار، سقف مینا، طاق کحلی، طارم نیلگون، چرخ روان، چرخ چنبری، چرخ اخضر، چرخ آبنوس، چرخ مقوّس، چتر آبگون، دریای اخضر، چرخ مینا، چرخ آبنوس، چرخ بلند، چرخ مینا، طاق مینا، خرگاه مینا، چرخ نیلوفری، چرخ اخضر، چادر لاجوردی، خرگاه سبز، رواق زبرجد، چرخ دولابی، چرخ مقوّس، طاق فیروزه، چرخ نیلوفری، خرگاه گردان، رواق چرخ، طاق خضرا، رواق فلک، طاق ازرق، گنبد کبود، رواق نیلگون، چرخ دولابی، تشت غربالی، طاق نیلوفری، طاق لاجوردی، گنبد طارونی، چرخ خضرا، طارم اخضر، طاس افلاک، رواق کبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ کار
تصویر چرخ کار
کسی که با چرخ کار می کند، کسی که با چرخ چاقوتیزکنی کارد و چاقو تیز می کند، آنکه با ماشین تراش، فلزات را تراش می دهد، تراش کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخ دار
تصویر سرخ دار
درختی پرشاخ و برگ، مخروطی با برگ های باریک و دراز، همیشه سبز، چوب سرخ رنگ و بلندی پانزده متر که پوست، برگ و دانۀ آن سمی است و چوبش در صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(طَ رَ)
بمعنی کماندار است. (آنندراج). دارندۀ کمان. آنکس که با کمان تیراندازی کند:
ز شه برجی قضا را چرخداری
ملک را دید در میدان برابر.
حکیم ازرقی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ بُ)
ماشین بخار. دستگاه بخار
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ مُ دَوْ وَ)
چرخ. آسمان. (ناظم الاطباء) :
ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر
تو بر زمی و از برت این چرخ مدور.
ناصرخسرو.
این چرخ مدور چه خطر دارد زی تو
چون بهرۀ خود یافتی از دانش مضمر.
ناصرخسرو.
، بخت ناپایدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ دَوْ وا)
آسمان. (ناظم الاطباء). کنایه از آسمان و فلک. چرخ. چرخ گردنده. چرخ گردان:
بدل از مکر و از حسد دورند
حاصل دهر و چرخ دوارند.
ناصرخسرو.
رجوع به چرخ دولابی شود.
، بخت ناپایدار. (ناظم الاطباء). کنایه از بخت و اقبال، که بی ثبات و ناپایدار است
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
چراغچی. خادمی که نگهداری و روغن کردن و پاکیزه داشتن چراغها با اوست. دارنده و مواظبت کننده چراغ. کسی که مسئولیت پاکیزگی و روغنگیری چراغهای خانه شاهی یا امیری یا اداره ای را عهده دار است. مأمور چراغداری. رجوع به چراغچی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مانند چرخ. چرخ مانند. چرخ وش. آنچه همچون چرخ حرکت دوری کند. شبیه به چرخ در حرکت و گردش. دوار مثل چرخ:
درنگ آر ای سپهر چرخ وارا
کیاخن ترت باید کرد کارا.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
، آسمان وار. فلک وار. سپهرمانند. رجوع به چرخ و چرخ وش شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
تراشکار. متخصص تراش دادن فلزات. چرخ گر. استاد صنعت تراشکاری. رجوع به چرخ کاری و چرخ گر و چرخ گری شود
لغت نامه دهخدا
دارندۀ چرغ. صقّار. (مهذب الاسماء). آنکه چرغ و باز را هنگام شکار بدست گیرد. رجوع به چرغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چرخ سوار
تصویر چرخ سوار
آنکه سوار دو چرخه شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخ دوار
تصویر چرخ دوار
آسمان، سپهر
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره مخروطیان جزو رده بازدانگان که برگهای سوزنی شکل و طویل دارد و میوه اش مخروطی و از میوه کاج کوچکتر است. این گیاه در نقاط معتدل آسیا از جمله ایران میروید چوب این درخت قرمز و نسبتا محکم است و چون به خوبی صیقل میشود از آن در صنعت استفاده میکنند سیر دار زرنب رجل الجراد
فرهنگ لغت هوشیار